خدایا
دلم برایش میسوزد
زود مغرور میشد
زود فراموش میکرد
دست پیش گرفتن عادتش بود
دلم بیشتر آن روزی برایش میسوزد که از دروغ ها سر در بیاورد
او هنوز حقیقت زندگی را باور نکرده
شاید هم باور کرده و با خود میجنگد
ولی خدایا
روزی میفهمد
که تنها انتخابش بین بد و بدتر بوده ،بهتر ها خیلی وقت است نسلشان منقرض شده
میفهمد که همه جا و همه کس مشکلاتی داشته اند اما متفاوت اند آنها یی که به او راستش را گفتند با آنهایی که برایش نمایش بازی کردند ،شاید هم به بازی اش گرفتند
میسوزم
،
و میسوزد
زمانی که بداند فهمیدن یک مشکل کوچک راحت تر بود
تا
زندگی کردن با مشکلات پنهان
خدایا
کمکش کن..
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
قالب وبلاگ چطوره؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت