loading...
عشق بی پایان
عاشق بازدید : 27 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

خدایا
دلم برایش میسوزد
زود مغرور میشد
زود فراموش میکرد
دست پیش گرفتن عادتش بود
دلم بیشتر آن روزی برایش میسوزد که از دروغ ها سر در بیاورد
او هنوز حقیقت زندگی را باور نکرده
شاید هم باور کرده و با خود میجنگد
ولی خدایا
روزی میفهمد
که تنها انتخابش بین بد و بدتر بوده ،بهتر ها خیلی وقت است نسلشان منقرض شده
میفهمد که همه جا و همه کس مشکلاتی داشته اند اما متفاوت اند آنها یی که به او راستش را گفتند با آنهایی که برایش نمایش بازی کردند ،شاید هم به بازی اش گرفتند
میسوزم
،
و میسوزد
زمانی که بداند فهمیدن یک مشکل کوچک راحت تر بود
تا
زندگی کردن با مشکلات پنهان
خدایا
کمکش کن..

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    قالب وبلاگ چطوره؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 73
  • بازدید کلی : 3,572